آل قفطان
آلِ قُفْطان، از خاندانهای بزرگ نجف، که بیشتر افراد آن به نسّاخی و خوشنویسی و شعر و ادب و برخی به علوم دینی روی آوردند. ایشان از طایفۀ آل رَباح (شاخهای از قبیلۀ بنیسعد) برخاستهاند. دربارۀ انتساب آنان به قُفْطان (قَفْطان، خَفْتان، خَفْدان: نوعی قبای بلند و معمولاً گرانبها) جز چند روایت افسانهآمیز چیزی در دست نیست.
افراد در خور ذکر این خاندان بدین شرحند:
1. نجم سعدی، نیای بزرگ خاندان که سوداگری از اهالی دُجَیل (میان بغداد و سامرا بود) که در پی تجارت به لَمْلوم (در ناحیۀ سَماوه) رفت و در آنجا به تشیّع گرایید. هم اوست که به «ابوقفطان» شهرت یافت.
2. شیخ علی بن نجم، در حدود 1200 ق/1786 م از لملوم به نجف رفت و همانجا مسکن گزید. بسیاری از افراد این خاندان که در واقع از زمان شیخ علی شهرت یافتند، از راه خطاطی، نسخهنویسی و صحافی (وراقی) روزگار میگذراندند. آنان، به اقتضای پیشۀ خویش، کتابخانۀ معتبری در نجف تدارک دیدند که بیشتر شامل کتابهای ادب و تاریخ و خصوصاً تاریخ عراق در 3 قرن اخیر بود (امین، 5/ 199).
3. حسین بن علی، گویا بیش از 90 سال زیست. به شاعری شهرت یافت و بعد از 1280 ق/1863 م درگذشت و در صحن مطّهر نجف به خاک سپرده شد.
4. محمدبن علی، خود شهرتی نیافت، اما فرزندان هنرمندی از خود به جای گذاشت.
5. شیخ حسن بن علی (د 1275 یا 1277، یا 1278 ق/ 1858 یا 1860 یا 1861 م)، تاریخ ولادت و وفات او و فرزندش ابراهیم، سخت درهم آمیخته است و تفکیک آنها جز به حدس میسر نیست. فقیه و خوشنویس و شاعر بود. نسّاخی و صحافی را پیشۀ خود ساخت، اما هرگز جانب علم را فرو ننهاد. نخست نزد محمدمهدی فتونی و بحرالعلوم تلمّذ کرد، سپس اصول را از میرزای قمی و فقه را در محضر علیبن جعفر کاشفالغطاء و شیخ محمدحسن (صاحب جواهر الکلام) فراگرفت. در شعر و تاریخ و لغت نیز تبحر داشت. وی به اشارت شیخ محمدحسن و یاری فرزندش ابراهیم، الجواهر الکلام را بازنویسی و تصحیح و صحافی کرد و پس از آن به تکثیر همین کتاب همت گماشت. بیشتر نسخههای خطی جواهر به خط این پدر و پسر است. از او تألیف عمدهای به جای نمانده، بجز چرکنویس کتابی در فقه که گفتهاند هرگز به بیاض در نیامده است، نیز 5 رساله تدوین کرده است که عبارتند از طب القاموس؛ امثال القاموس؛ رسالة الاضداد؛ رسالة المثلثات؛ رسالة الافعال اللازمة و المتعدیة فی المعنی الواحد. این 5 رساله همه از قاموس فیروزآبادی استخراج شده است که برای باز دادن نظام علمی و تحلیلی به قاموس مفید میتواند بود. دیوانی به نام او فراهم نیامده، اما اشعار او بسیار و در مجموعهها پراکنده است. بیشتر این آثار، قصاید بلند در مدح اهل بیت است. قطعات دیگری نیز از آثار او میشناسیم که در مناسبات مختلف سروده شده است. از دیوانی که در مکارم الآثار ص 96 به وی نسبت داده شده نشانی به دست نیامد.
6. شیخ ابراهیم بن حسن (1199- 1279 ق/1785-1862 م). وی نزد شیخ عبدالحسین طُرَیحی و محمدحسن (صاحب جواهر)، علی و حسن آل کاشف الغطاء و عاقبت نزد شیخ مرتضی انصاری فقه آموخت. ابراهیم از راه نسخهنویسی روزگار میگذرانید و بهرغم وسعت معلومات، اثر بارزی از خود به جای نگذاشت. آنچه به وی نسبت دادهاند، منحصر به تلخیص کار استادان است، ازجمله: کتاب الرهن؛ رسالۀ اقلالواجب فی حج التمتع مستخرج از مناسک الحج صاحب جواهر؛ رسالهای بهعنوان المتعة که به فرمان استادش صاحب جواهر در حلّیت متعه تألیف کرده؛ قاطعة النزاع فی احکام الرضاع که باز خلاصۀ آراء صاحب جواهر است (به روایت امین، 2/126، در کتابخانۀ قفطان در نجف موجود است). او نیز شعر بسیار دارد و اکثر آن در مدایح و مراثی است. با آنکه وی به شاعری شهرت داشت، دیوانی از اشعارش فراهم نیامده است.
7. احمدبن حسن (1217-1293 ق/1802-1876 م). او نیز مانند پدر و جدش، پیشۀ نساخی داشت. فقه و اصول را نزد شیخ محمدحسن (صاحب جواهر) و شیخ مرتضی انصاری فراگرفت و در لغت و تاریخ و صناعت شعر تبحر یافت. وی بیش از دیگر افراد آل قفطان به شعر روی آورد. انبوهی شعر در مدح خاندان نبوت سرود و اکثر بزرگان علم و ادب زمان را مدح و رثاء گفت. در مناسبات بسیار قطعه و قصیده ساخت و حتی به ستایش حکام عثمانی دست زد. ازهمینرو بود که با شبلی پاشا والی نجف و حلّه و دیوانیه دوستی نزدیک یافت و در ستایش وی و اقداماتی که در این شهرها انجام داده بود، مجموعۀ القوافی الشبلیة و الصنایع البابلیة را تدارک دید. گویا از اشعار فراوان و پراکندۀ او، دیوانی فراهم نیامده است (امین، 2/495). شیخ احمد ناشنوا شده بود، اما گویند به یاری هوش سرشار، غرض گوینده را از حرکت لبان او در مییافت. بسیاری دیگر از افراد آل قفطان در شعر و ادب و نساخی دست داشتند، اما هیچکدام به مقام احمد و ابراهیم نرسیدند.
مآخذ
آقابزرگ، الذریعة، 2/275، 19/372؛ همو، طبقات اعلام الشیعة، القرن الثالث عشر، بیروت، 1390 ق، صص 11، 13، 81، 82، 339، 340، 383؛ آل محبوبه، جعفر شیخ باقر، ماضی النجف و حاضرها، نجف، 1376 ق، 3/94-125؛ امین، محسن، اعیان الشیعة، بیروت، 1403 ق، 2/125، 127، 496، 497، 5/ 198، 485؛ امینی، محمدهادی، معجم رجال الفکر و الادب فی النجف، 1384 ق، صص 353-355؛ انصاری، مرتضی، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، 1380 ق، صص 173، 174، 189؛ حرزالدین، محمد، معارف الرجال، قم، 1304 ق، 1/21-23، 402-405، 2/74-82، 3/172، 173، 219-223؛ دوزی، راینهارت، فرهنگ البسۀ مسلمانان، ترجمۀ حسینعلی هروی، تهران، 1359 ش، ص 155؛ زرکلی، خیرالدین، الاعلام، بیروت، چ 7، 1986 م، 1/112، 113، 6/35؛ قمی، عباس، الکنی و الالقاب، تهران، 1397 ق، 3/ 79؛ کحاله، عمر رضا، معجم المؤلفین، بیروت، 1376 ق، 1/21، 3/255، 256؛ مدرس، محمدعلی، ریحانة الادب، تبریز، 1346 ش، 4/483، 8/ 159، 160، 478؛ معلم حبیبآبادی، محمدعلی، مکارم الآثار، اصفهان، 1377 ق، 1/97، 3/632، 633.
صمد موحد